ویلیام جیمز و توهم تجربه دینی
ویلیام جیمز و توهم تجربه دینی
برخی از نظرات آشفته و مخدوش ویلیام جیمز در مورد دین که از کتاب «تنوع تجربه دینی» ترجمه حسین کیانی اقتباس شده، عبارتند از:
اگر به افتخار سخنرانی های گیفورد در رشته دین طبیعی در دانشگاه ادینبورو مفتخر نشده بودم، کتاب حاضر هیچ گاه به رشته تحریر در نمی آمد.
(پیش گفتار)
آیا وجود انواع و اقسام فرقه ها و آیین های دینی جای تأسف دارد؟
در پاسخ به این پرسش ها با قاطعیت می گویم: هرگز. دلیل من هم این است که چرا موجودات بشر در موقعیت ها و اوضاع مختلف و با توانایی های گوناگون باید دارای عملکرد و وظایف مشابه و یکسانی باشند. مشکلات و گرفتاری های هیچ کدام از دو نفر ما شبیه به هم نیست و بنابراین، نمی توان انتظار داشت راه حل های مشابهی نیز برای آن داشته باشیم. هر یک از ما از زاویه خاصی که به مسئله خودش نظر می اندازد، حوزه خاصی از امور و مسائل خود را می بیند که باید با روش خاص خود به آن بپردازد. یکی باید نرمی و ملایمت را در خود بپروراند و دیگری باید خویشتن را سخت و خشن نماید. ...
الوهیت دارای کیفیت واحدی نیست، بلکه ترکیبی از کیفیات گوناگون است که هر فردی ممکن است چندتایی از آن را بیابد.
هر نگرشی به الوهیت مانند یک هجای منفرد در زبان بشر است. با مجموع هجاهای گوناگون بشر می توان کلماتی را تولید کرد و معنی کاملی را بر زبان راند. بنابرین، فردی ممکن است دارای خدای جنگجو باشد و فرد دیگری ممکن است خدایی اهل صلح و آرامش و ملکوت و امنیت داشته باشد. باید صریحا اقرار کرد که ما در نظام های جزئی و مجزایی زندگی می کنیم و این اجزا و قسمت ها در زندگی و حیات معنوی نمی توانند قابل تعویض باشند و جای یکدیگر را بگیرند. اگر ما آدم زودرنج و حسودی باشیم عنصر دینی ما را باید مبارزه با نفس و از بین بردن آن تشکیل دهد. اما اگر کسی داتا فرد خیرخواه و مهربانی باشد به این عنصر دینی چه نیازی دارد؟... (ص 533)
مسلمابرای هر کس بهتر است در همان تجربه خاص خود باقی بماند و برای دیگران بهترین کار این است که نسبت به او تسامح بورزند. (ص 534)
علم ادیان شاید همتایی برای دین زنده به حساب نیاید و اگر به مشکلات درونی هر یک از این گونه علوم، نظری بیندازیم می بینیم آدمی به حایی می رسد که باید نگرش نظری محض را به کناری نهد و بگذارد معضلات علمی و فلسفی آن لاینحل باقی بمانند و یا آنها را با ایمان فعال خود از بین ببرد (ص 535)
دانشمندان علوم تجربی چنان سرگرم کاوش های تجربی و مادی خودند که می توان گفت نفوذ و تأثیر علم در نقطه مقابل مفاهیم دینی است (ص 536)
علم هرگونه دیدگاه شخصی را صریحاً انکار می کند. علم تمام عناصر و قوانین را ثبت و طبقه بندی می کند و کاری به اهداف و مقاصد آنها ندارد و نظریه های خود را بدون توجه به ارتباط آنها با علایق و سرنوشت انسان تدوین می کند (ص 537)
دیگر دوران آن گذشته است که می گفتند وجود آسمان ها و کائنات خود گواه بر عظمت و جلال خداوند است. اینک منظومه شمسی را با هماهنگی هایش فقط نوعی حرکت متعادل در فضا تلقی می کنند که بر حسب تصادف در این عالم نامنظم که حیاتی نمی تواند در آن وجود داشته باشد، پدید آمده است و پس از گذشت زمانی که از نگاه کیهان شناختی فقط لحظه ای به حساب می آید از بین خواهد رفت. نظریه داروین مبنی بر پیدایش تصادفی موجودات و نابودی دوباره آن که دیر یا زود به وقوع می پیوندد، در مورد بزرگ ترین و کوچک ترین واقعیت ها صادق است. در وضعیت نگرش علمی امروز، غیرممکن استت که در اتم های کائنات، چه در مقیاس کلی یا جزئی، چیزی به جز نوعی حرکت بی هدف دیده شود که با هم ترکیب شده و از هم جدا می شوند و تاریخ و زمان خاصی ندارند و نتیجه ای هم به بار نمی آورند. طبیعت هیچ گرایش و روند غایی خاصی ندارد که بتوان با آن همدلی احساس کرد. در این جریان گسترده فعل و انفعالات که ذهن علمی اینک از آن پیروی می کند، ظاهرا حتی خود را نیز انکار می کند. کتاب های الاهیات طبیعی که اذهان نیاکان ما را راضی نگه می داشتند اینک در نظر ما کاملا عجیب و غریب می نماید، زیرا آنها خدایی را به نمایش می گذارند که بزرگ ترین امور طبیعت را با پیش پا افتاده ترین خواسته های شخصی ما منطبق می ساخت. خدایی را که علم می شناسد و آن را تصدیق می کند باید منحصرا خدای قوانین کلی و همگانی باشد، خدایی که به جریان های کلی هستی می پرداز نه به امور و کسب و کار جزئی انسان ها. او نمی تواند فرآیندهای خود را با راحتی و آسودگی تک تک انسان ها منطبق سازد. حباب های کف آب که روی دریای طوفانی را می پوشانند صحنه هایی موقت هستند که در اثر نیورهای باد و آب ساخته می شوند و از بین می روند. وجود هر یک از ما انسان ها نیز مانند این حباب هاست که به قول کلیفورد همچون علایم و نشانه های موقت و ناپایداری هستند که سرنوشت آنها در سلسله جریان ها و حوادث عالم هیچ گونه تأثیری ندارد و چیزی را نیز تعیین نمی کنند (ص 539 تا 541)
... ادعای علم مبنی بر اینکه عناصر شخصی و فردی تجربه را باید کنار گذاشت و اعتباری برای آن قائل نشد، مهمل و پوچ است. محور حقیقت فقط از طریق مکان های فردی و شخصی حرکت دارد و همچون دانه های متعدد تسبیح در کنار هم قرار گرفته اند. اگر بخواهیم جهان را بدون احساسات فردی و نگرش های گوناگون معنوی توضیح دهیم، مثل این می ماند که صورت غذا را به جای خود غذا به کسی بدهیم. دین چنین خطای بزرگی نمی کند. دین یک فرد ممکن است خودمدارانه باشد و آن حقایق فردی و شخصی که دین با آن در تماس است ممکن است کم عمق و محدود باشد اما در هر حال از علمی که خود مباهات می کند و به هیچ وجه جنبه های فردی و شخصی را مدنظر قرار نمی دهد، عمیق تر و واقعی تر است (ص 545 و 546)